مرد اسیدپاش در جلسه محاکمه: از همسرم خواستم آشتی کند،نکرد او را سـوزاندم
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۰۲۶۲۶
پس از آن مأموران به محل اعلامشده که در نزدیکی یک مهدکودک در خیابان رسالت بود رفتند و مشخصشد که مردی پس از پاشیدن اسید روی زن جوان و دخترش متواری شده است.
شواهد اولیه حاکی از آن بود که هر دو قربانی از ناحیه سر و صورت دچار سوختگی شدید شده و بلافاصله به بیمارستان منتقل شدهاند.
زن جوان پس از درمان اولیه به مأموران گفت: اسیدپاشی کار همسر سابقم بود و از او شکایت دارم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با اظهارات زن جوان پلیس توانست متهم را ردیابی و بازداشت کند. وی در همان بازجوییهای اولیه به اسیدپاشی اعتراف کرد و گفت: من همسرم را دوست داشتم و میخواستم که دوباره با من زندگی کند اما او راضی نمیشد من قصد نداشتم به دخترم آسیب بزنم ناخواسته اسید روی او ریخت و الان هم بشدت پشیمانم.
پس از اعتراف صریح متهم و بازسازی صحنه جرم و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای رسیدگی به این پرونده زن جوان که آثار سوختگی روی صورت و چشمانش نمایان بود به جایگاه رفت و گفت: من 12 سال با این مرد زندگی کردم اما به این نتیجه رسیدم که دیگر امکان ادامه زندگی با او را ندارم چراکه همسرم هم معتاد شده بود و هم بیکار و نمیخواست خودش را اصلاح کند. درنهایت هم حدود 7 ماه قبل از اسیدپاشی در ازای بخشیدن مهریه و نفقهام دخترم را گرفتم و به خانه پدرم رفتم. اما بعد از چند روز که از جداییمان گذشته بود او با من تماس گرفت و خواست تا دوباره باهم زندگی کنیم. از آنجایی که میدانستم دست از کارهایش برنمی دارد گفتم که دیگر نمیتوانیم باهم باشیم و تلفن را قطع کردم. اما دست از سرم بر نمیداشت و مدام پیام میفرستاد و از من میخواست تا باهم زندگی کنیم. وقتی دیدم مزاحمتهایش تمامی ندارد شماره تلفنم را عوض کردم اما او از من کینه به دل گرفت.
روز حادثه به مهدکودک رفتم و دخترم را تحویل گرفتم. در حال رفتن به خانه پدرم بودیم که به یکباره همسر سابقم سر راهمان سبز شد و ظرف اسید را روی صورتم پاشید. همان موقع دخترم که ترسیده بود خودش را به آغوش من انداخت که بخشی از صورت او هم سوخت. در یک لحظه دنیا برایم تیره و تار شد، او فرار کرد و من و دخترم سوختیم.
زن جوان گفت: از آن روز تا حالا چندین مرتبه صورت و چشمم را عمل کردم اما چشم راستم بشدت آسیب دیده و فقط 30 درصد بینایی دارد. پلک بالا و پایین چشم راستم کاملاً از بین رفته و چشمم از حدقه بیرون زده بود. نمیتوانستم چشمم را ببندم و حتی برای لحظهای بخوابم. بعد از عملهای بسیار هنوز هم مشکلات زیادی دارم. من شب و روزهای سختی را گذراندم و به همین دلیل حاضر به گذشت نیستم. دخترم هم علاوهبر سوختگی صورتش به لحاظ روانی آسیب دیده و هنوز با ترس و وحشت زندگی میکند. به همین دلیل بههیچ عنوان رضایت نمیدهم و از قضات میخواهم او را به اشد مجازات محکوم کنند. از آنجا که هزینه زیادی هم برای عملهایم متحمل شدهام و همچنان درمانم ادامه دارد تقاضای دریافت دیه دارم.
بعد از اظهارات شاکی، متهم به جایگاه رفت و گفت: من عاشق همسرم بودم نمیتوانستم نبودش را تحمل کنم و حاضر نبودم به هیچ قیمتی او را از دست بدهم. من اشتباه کردم حالا هم از او و دخترم میخواهم من را ببخشند. من روی دخترم اسید نریختم او خودش سمت مادرش دوید و صورتش آسیب دید.
قاضی از شاکی درباره این ادعای متهم سؤال کرد که زن جوان با تأیید آن گفت: همسر سابقم نمیخواست دخترمان را بسوزاند هدفش من بودم و اسید ناخواسته روی صورت دخترمان پاشیده شد.
با پایان اظهارات شاکی قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
23302
منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۰۲۶۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران